جدول جو
جدول جو

معنی صدرالدین خجندی - جستجوی لغت در جدول جو

صدرالدین خجندی
(صَ رُدْ دی)
محمد بن عبداللطیف (بن محمد بن ثابت) الخجندی که در سنۀ 542 هجری قمری اصفهان را تسلیم محمد و ملکشاه پسران محمود بن محمد بن ملکشاه سلجوقی نمود لهذا سلطان مسعود بن محمد برو خشمناک گشته ناچار او و برادر وی جمال الدین از اصفهان بیرون رفته بخدمت جمال الدین جواد وزیر موصل و کریم معروف پناه بردند. (تعلیقات قزوینی بر ج 1 لباب الالباب ص 355 از تاریخ السلجوقیۀ عمادالدین کاتب صص 219- 221)
لغت نامه دهخدا
صدرالدین خجندی
(خُ جَ)
صدرالدین عبداللطیف بن محمد بن عبداللطیف بن محمد بن ثابت خجندی. متوفی بسال 580 هجری قمری از اعاظم رؤسای اصفهان و از فضلاء و ادبای معروف به ود او را به عربی و پارسی اشعار دلکشی است. ظهیرالدین فاریابی را در حق او هجوی است که در تذکرۀ دولتشاه مذکور است. (از تعلیقات قزوینی بر لباب الالباب عوفی ص 355)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ جَ)
فخرالدین محمد بن محمد خجندی. استاد اطباء بود و او راست: کتابی بنام: ’التلویح الی اسرار التشریح’ از این کتاب بوسیلۀ کلوت بک آنچه مربوط بطاعون بوده خلاصه شده و در مطبعه جهادیه بسال 1250 هجری قمری بچاپ رسیده است. در کشف الظنون آمده: ’التلویح الی اسرارالتشریح’ از خجندی است او در این
کتاب خود از کتاب تفتیح مغلق القانونی، که مختصر قانون بوعلی سیناست، به اختصار آورده. (از معجم المطبوعات ص 818). در الذریعه قسم 1 جزء 9 ص 290 آمده است: دیوانی از آن خجندی نام در تشریح بفارسی موجود است و یک نسخه آن درکتاب خانه دانشکدۀ طب طهران وجود دارد ولی معلوم نشد که ناظم آن همین خجندی است یا کس دیگر
لغت نامه دهخدا
(صَ رُدْ دی)
احمد خالدی زنجانی ملقب به صدر جهان. وی بروز ششم ذی حجه سال 691 هجری قمری بوزارت کیخاتوخان بن اباقاخان رسید و به صدر جهان ملقب گشت و چون بایدوخان بسلطنت رسید او را از شغل وزارت معاف داشت و او نزد غازان رفت و به تحریک او علیه بایدو پرداخت و چون غازان سلطنت یافت وزارت بدو داد ولی بداندیشان او را متهم کردند که با مخالفان درساخته است و غازان بفرمود تا او را سیاست کنند لیکن پیش از اجرای حکم برائت او آشکار گردید و مورد عفو قرار گرفت و در اوائل محرم سال 696 مجدداً بوزارت رسید و این رباعی در این باره سروده شده است:
با صدر جهان فلک چو دمساز آمد
شهبازسعادتش به پرواز آمد
تا تهنیت روز و مه و سال کند
اقبال ز در صلح کنان بازآمد.
در جمادی الاول سال 699 سیدقطب الدین و معین الدین خراسانی از وی نزد پادشاه سعایت کردند و روز چهارشنبه هفدهم رجب این سال مقید گشت و روز یکشنبه بیست ویکم در جوی جاندار بقتل رسید. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 129 و 135 و 138 و 140 و 145 و 146 و 147 و 148 و 151 و 165). در دستور الوزراء آرد که وی از قضات زادگان زنجان بود و در عنفوان اوان شباب بخدمت امیر طغاجار پیوسته نیابت او را قبول کرد و چون در زمان ارغون خان طغاجار امیر الوس گشته حکومت ممالک از روی استقلال تعلق بدو گرفت. خواجه صدرالدین احمد در تصرف اموال اینجوها حاکم مطلق العنان شده مهام او سمت نظام و انتظام پذیرفت و در کرم و سخاوت گوی سبقت از همگان ربود و هرچه حاصل کرد در وجه انعام سادات و علما و فضلا و مشایخ مصروف گردانید. یکی از شعرا در مدح او بنظم آورده است:
بسینه صدر نتوان شد در آفاق
که صدر نامور در هفت کشور
کسی باشد که باشد پیش جودش
چو خاک راه یکسان گوهر و زر
اگر صدری نمی دانید کردن
بیاموزید از صدر طغاجر
سپهر مکرمت احمد که بربود
کلاه سروری از چرخ اخضر.
رجوع به دستور الوزراءچ نفیسی ص 305- 313 شود
لغت نامه دهخدا